آمار مطالب

کل مطالب : 1892
کل نظرات : 71

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 472
باردید دیروز : 366
بازدید هفته : 1242
بازدید ماه : 4492
بازدید سال : 224645
بازدید کلی : 549343
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : شنبه 18 بهمن 1393
نظرات

“ بــه نــام خــداونــد جــان و خـرد کــزیـن بـرتـر انـدیـشـه بـرنـگـذرد خــداونــد نــام و خــداونـد جـای خـــداونـــد روزی ده رهـــنـــمــای ”

- فردوسی -

به نام خداوند جان و خرد            کــزیـن بـرتـر انـدیـشـه بـرنـگـذرد
خــداونــد نــام و خــداونـد جـای          خـــداونـــد روزی ده رهـــنـــمــای
خـداونـد کـیـوان و گـردان سـپـهـر          فــروزنــده مــاه و نــاهــیــد و مــهـر
ز نـام و نـشـان و گـمـان بـرتـرست          نــگــارنــدهٔ بــر شــده پـیـکـرسـت
بــه بــیــنــنــدگــان آفــریــنــنـده را          نــبــیــنــی مــرنـجـان دو بـیـنـنـده را
نــیــابــد بــدو نــیــز انــدیــشــه راه          کــه او بــرتـر از نـام و از جـایـگـاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد          نـــیـــابـــد بــدو راه جــان و خــرد
خــرد گـر سـخـن بـرگـزیـنـد هـمـی          هــمـان را گـزیـنـد کـه بـیـنـد هـمـی
ستودن  نداند کس او را چو هست          مــیـان بـنـدگـی را بـبـایـدت بـسـت
خرد  را و جان را همی سنجد اوی          در انـدیـشـهٔ سخته کی گنجد اوی
بــدیــن آلــت رای و جــان و زبـان          ســتــود آفــریــنــنــده را کـی تـوان
بـه هـسـتـیـش باید که خستو شوی          ز گــفــتــار بــی‌کــار یـکـسـو شـوی
پــرســتـنـده بـاشـی و جـویـنـده راه          بـه ژرفـی بـه فـرمـانـش کـردن نگاه
تـــوانـــا بـــود هـــر کـــه دانــا بــود          ز دانـــش دل پـــیـــر بـــرنـــا بـــود
از ایـن پـرده بـرتـر سخن‌گاه نیست          ز هـسـتـی مـر انـدیشه را راه نیست

تعداد بازدید از این مطلب: 591
برچسب‌ها: به نام خدا ,
موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : یک شنبه 12 بهمن 1393
نظرات

خدا رحمت کند علامه بزرگوار محمد تقی جعفری این فیلسوف بی آلایش را. ایشان خیلی متواضع بودند، یک بار ایشان کتابی تحلیلی فلسفی مینویسند که با استقبال فراوانی در بین علمای حوزه روبرو میشود. طوری که کتاب فروشی اسلامیه در بازار تهران ویترین پشت مغازه اش را یکدست خالی میکند و فقط این کتاب را می گذارد...ایشان یک بار گذری وارد این مغازه میشوند، از مغازه دار میپرسند این کتاب چیست و چگونه است؟ یعنی از کیف و کمیت و قیمت...

مغازه دار که ایشان را نمیشناخته لبخندی میزند و نگاهی به ظاهر ساده و لهجه شیرین علامه می اندازد و میگوید: "حاج آقا اون کتاب سطحش خیلی بالاست به درد شما طلبه ها نمیخوره!"...علامه هم با لبخند تشکر میکنند و بیرون می آیند...

تعداد بازدید از این مطلب: 546
موضوعات مرتبط: مذهبی , تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : چهار شنبه 1 بهمن 1393
نظرات

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.

عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:

تعداد بازدید از این مطلب: 714
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : یک شنبه 14 دی 1393
نظرات

گرگ ها همراه و انسانها غریب!

گفت دانایی که: گرگی خیره سر،

هست پنهان در نهاد هر بشر!   

لاجرم جاری است پیکاری سترگ

روز و شب، مابین این انسان و گرگ

لطفا به ادامه مطلب بروید

تعداد بازدید از این مطلب: 601
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : سه شنبه 25 آذر 1393
نظرات

ﻣﻌﻠﻤﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻓﻮﺍﯾﺪ ﮔﺎﻭ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﯾﺴﻨﺪ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﯿﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﻭ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﻧﺸﺎﯼ ﺁﻥ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺍﺳﺖ:

ﺑﺎ ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻌﻠﻢ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻭ ﻋﺮﺽ ﺗﺸﮑﺮ ﺍﺯ ﺯﺣﻤﺎﺕ ﺑﯽ ﺩﺭﯾﻎ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ ﻣﺮﺑﯿﺎﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﻣﯿﮑﺸﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﺎ ﺍﻻﻥ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﯾﻢ ؟!

ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻗﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ می گیرم ﻭ ﺍﻧﺸﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ.

تعداد بازدید از این مطلب: 764
موضوعات مرتبط: سرگرمی , تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : شنبه 8 آذر 1393
نظرات

یادش بخیر

بی اختیار گریم گرفت…این اولین کتاب داستانی بود که میخوندم ۷ سالم بود

توضیحات : دخترک کبریت‌ فروش نام داستان کوتاهی از نویسنده و شاعر بنام دانمارکی، هانس کریستیان آندرسن است که نخست در دسامبر ۱۸۴۵ به چاپ رسید. این داستان دربارهٔ دخترک کبریت‌فروش فقیری است که در سرمای منجمدکنندهٔ شب سال نو سعی دارد تا کبریت‌هایش را به مردمی که مشغول خرید هستند بفروشد اما کسی به او توجهی نمی‌کند و او که در پایان شب یکه و تنها در خیابان باقی‌مانده است با روشن کردن تک‌تک کبریت‌ها و دیدن رویاهایش در نور آنها در گوشهٔ خیابان از سرما جان می‌سپارد.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 655
موضوعات مرتبط: ادبیات , داستان , کتاب و مجلات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : چهار شنبه 5 آذر 1393
نظرات

ننه غلام جلو می‌آید، دست‌هایش را بالا می‌برد و شروع می‌کند به حرف زدن: سلام، به جدت من از بچگی می‌شناسمت. خانه شما می‌آمدم، پیش مادرت....

لطفا بقیه را در ادامه مطلب مشاهده کنید

تعداد بازدید از این مطلب: 460
موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 29 آبان 1393
نظرات

گونده منه باش ووران ، ایندی منه داش وورور

ایندی منه داش ووران ، اوزگه لره باش وورور

اوزگه اگر داش وورور ، دردینه دوزمگ اولا

باخ بورا سوز بوردادير ، داشلاري يولداش وورور

تعداد بازدید از این مطلب: 597
موضوعات مرتبط: نوخندان , تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : دو شنبه 26 آبان 1393
نظرات

 امام جعفر صادق (ع) حكايت فرمايد: روزى در مراسم حجّ و طواف كعبه الهى، زنى چون ديگر مسلمان ها مشغول طواف كردن بود، در حالتى كه دستش از آستين عبايش بيرون و نمايان بود، كه ناگاه مرد بوالهوسى - كه او نيز مشغول طواف كعبه الهى بود - چشمش به آن زن افتاد و ديد كه دستش نمايان است، نزديك او آمد و دست خود را بر روى مُچ دست زن كشيد.
در اين لحظه به قدرت خداوند متعال دست مرد - هوس باز - به دست آن زن - بى مبالات - چسبيده شد؛ و هر چه تلاش كردند نتوانستند دست خود را از يكديگر جدا سازند.
افرادى كه در حال طواف بودند، اطراف اين زن و مرد جمع شدند و هركس به نوعى فعاليّت كرد تا شايد دست هاى اين دو نفر را از يكديگر جدا كنند، ولى سودى نبخشيد؛ و در اثر ازدحام جمعّت ، طواف قطع گرديد.
و بعد از آن كه نااميد گشتند، فقهاء و قضات آمدند و هر يك به شكلى نظريّه اى صادر كرد:
بعضى گفتند: بايد دست زن قطع شود؛ چون دستش را ظاهر گردانيده و سبب فساد و گناه شده است و برخى گفتند: بلكه مرد مقصّر است؛ و بايد دست او قطع گردد.

لطفا به ادامه مطلب بروید

تعداد بازدید از این مطلب: 664
موضوعات مرتبط: مذهبی , تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : دو شنبه 12 آبان 1393
نظرات

آخوند ملا حسین مراغه ای متخلص به دخیل از شعرای قرن سیزدهم هجری بوده وادبیات نوحه تركی را به حالتی مدوّن و نظام مند درآورد،دخیل به شاعر مقتل‌نویس معروف است .دخیل مراغه ای بنیانگذار شعر و نوحه ترکی می باشد. دخیل یک مقتل هشت جلدی را به صورت نظم و نثر نوشته است و این مجموعه مشتمل بر وقایع كربلا و بزبان تركی در هشت جلد مكرر در تبریز چاپ شده است. و یك اثر واقعاً ارزشمند برای ارادتمندان اهل بیت می باشد.

برای دانلود ؛ لطفا به ادامه مطلب بروید

تعداد بازدید از این مطلب: 643
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 1 آبان 1393
نظرات

جوانمردی

اسب سواری، مرد چلاق و افلیجی را سر راه خود دید که از او کمک می خواست. مرد سوار دلش به حال او سوخت، از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند. مرد چلاق وقتی بر اسب سوار شد، دهنه ی اسب را کشید و گفت: ... اسب را بردم، و با اسب گریخت!

اما پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد:

تو، تنها اسب را نبردی، جوانمردی را هم بردی!

اسب مال تو؛ اما گوش کن ببین چه می گویم! مرد چلاق اسب را نگه داشت. مرد سوار گفت :

هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی ؛ زیرا می ترسم که دیگر « هیچ سواری » به پیاده ای رحم نکند...

javanmardi

لطفا به ادامه مطلب بروید

تعداد بازدید از این مطلب: 731
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : شنبه 26 مهر 1393
نظرات

لطفا روی مورد دلخواه کلیک کنید:

  دختر کبریت فروش

  گرگ و الاغ

  جوجه اردک زشت

   رابین هود

اشعار کودکانه

منبع:http://www.andishmand.ir

تعداد بازدید از این مطلب: 663
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : جمعه 25 مهر 1393
نظرات

عتیقه‌ فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه در آن آب می‌خورد.

دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد.

لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند می‌خری؟ گفت: یک درهم.

رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌ فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.

عتیقه‌ فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من

بفروشی. رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. کاسه فروشی نیست.

هرگز فکر نکنید دیگران احمقند...

منبع: اسک دین

تعداد بازدید از این مطلب: 576
موضوعات مرتبط: سرگرمی , تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : چهار شنبه 2 مهر 1393
نظرات

مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های
شهر مى فروخت
و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.

هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره
را به عنوان یک کیلو به من
مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:
ما ,سنگ ترازونداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه
قرار مى دادیم.


" بهترين ها را در خودتان خواهيد يافت وقتی که در ديگران خوبی بجوييد"

تعداد بازدید از این مطلب: 596
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : جمعه 7 شهريور 1393
نظرات

جوانی حسرتا، با من وداع جاودانی کرد
• زمان : 3:25
دیوان اشعار سید محمد حسین بهجت ملقب به شهریار 

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

موسیقی و آواز کردی خراسان ( کرمانجی ) با همین موضوع را لطفا در ادامه مطلب گوش کنید. 

شعر حسرت جوانی از صائب تبریزی:

آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا
از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا

آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا

کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن، خار می‌ماند به جا

جسم خاکی مانع عمر سبک‌رفتار نیست
پیش این سیلاب، کی دیوار می‌ماند به جا؟

هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کزو آثار می‌ماند به جا

زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار می‌ماند به جا

نیست از کردار ما بی‌حاصلان را بهره‌ای
چون قلم از ما همین گفتار می‌ماند به جا

عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور

برگ صائب بیشتر از بار می‌ماند به جا

تعداد بازدید از این مطلب: 1093
موضوعات مرتبط: موسیقی , عکس , تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 6 شهريور 1393
نظرات

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
• زمان : 2:49
دیوان اشعار سید محمد حسین بهجت ملقب به شهریار 

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

لطفا به ادامه مطلب بروید

تعداد بازدید از این مطلب: 686
موضوعات مرتبط: موسیقی , تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : سه شنبه 28 مرداد 1393
نظرات

علی میرزایی، در واکنش به اظهارات اخیر حسن روحانی، شعری طنز سروده است:

گر منتقدی باش، ولیکن به جهنم

اشک تو چکیده‌ست به دامن؟ به جهنم!

دلواپس فردای وطن گشت برادر؟

زخم است به جان وی و بر تن؟ به جهنم!

صلحی که نمودیم، نیارزد به پشیزی

کوبیدن آب است به هاون؟ به جهنم!

بقیه در ادامه مطلب:

تعداد بازدید از این مطلب: 644
موضوعات مرتبط: خبرها , تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : شنبه 18 مرداد 1393
نظرات

 

گاهی گمان نمیکنی ومیشود

 گاهی نمیشود که نمیشود

 گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

 گاهی ناگفته قرعه به نام تو میشود

 گاهی گدای گدائی وبخت با تو نیست

 گاهی تمام شهر گدای تو میشود...

 

تعداد بازدید از این مطلب: 691
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : جمعه 17 مرداد 1393
نظرات

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد 

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد    

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را  

یادم باشد که روز و روزگار خوش است و تنها دل ما دل نیست   

یادم باشد جواب کین را با کمتر ازمهر ندهم   

یادم باشد جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم   ً  

یادم باشد باید در برابر فریادهاسکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم   

یادم باشد از چشمه درس ِ خروش بگیرم و از آسمان درسِ پـاک زیستن

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ... یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند   

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان  

یادم باشد زندگی را دوست دارم

بقیه (لطفا در ادامه مطلب)

تعداد بازدید از این مطلب: 586
موضوعات مرتبط: مذهبی , تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : جمعه 17 مرداد 1393
نظرات

تاريكى شب همه افق را فرا گرفته بود و خاموشى در تمام نقاط حكم مى كرد، هنگام آن رسيده بود كه جانداران در خوابگاههاى خود به استراحت بپردازند و براى مدت محدود چشم از مظاهر طبيعت بپوشند و براى فعاليت روزانه خود تجديد قوا كنند.

تعداد بازدید از این مطلب: 479
موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : چهار شنبه 8 مرداد 1393
نظرات

جنایات اسرائیل در غزه

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم.

همان یک لحظه اول ،

که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،

جهان را با همه زیبایی و زشتی ،

بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.

 

لطفا ادامه مطلب:

تعداد بازدید از این مطلب: 709
موضوعات مرتبط: مذهبی , عکس , تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : جمعه 9 خرداد 1393
نظرات

خداوندا به دل های شکسته

به تنهایان در غربت نشسته

به مردانی که در سختی خموشند

برای زندگی، جان می فروشند

همه کاشانه شان خالی ز قوت است

سخن هاشان نگاهی در سکوت است

به طفلانی که نان  آور ندارند

سر حسرت به بالین می گذارند

تعداد بازدید از این مطلب: 518
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : یک شنبه 13 ارديبهشت 1393
نظرات

مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از بیرون کشیدن آن درمانده. مساعدت را (برای کمک کردن) دست در دُم خر زده قُوَت کرد (زور زد). دُم از جای کنده آمد.فغان از صاحب خر برخاست که ” تاوان بده !” مرد به قصد فرار به کوچه یی دوید، بن بست یافت.خود را به خانه ایی درافکند.زنی آن جا کنار حوض خانه چیزی می شست و بار حمل داشت (حامله بود). از آن هیاهو و آواز در بترسید، بار بگذاشت (سِقط کرد).

 

تعداد بازدید از این مطلب: 681
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : جمعه 19 ارديبهشت 1393
نظرات

دلتنگ یه لحظه ام
یه لحظه ی راحت روی سجاده همیشگی و دوست داشتنی
نشستن و هی با تو از خاطره ها و حال و آینده حرف زدن
و هی امیدوار بودن که تو با بارون، با باد، با اون عطر گلدون های تازه ی روی ایوون داری باهام حرف میزنی
خیلی دلتنگم خدا، خیلی


حالا فقط تماشا کن، مگه تا آسمون چقدر راهه؟
صدایی منو می خونه
صدایی که میگه: تو یک قدم بیا، من به سوی تو می دوم

فایل صوتی

منبع: اسک دین

 

تعداد بازدید از این مطلب: 685
موضوعات مرتبط: مذهبی , تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : شنبه 13 ارديبهشت 1393
نظرات

" سبکبالی..."
مثل باران سحر ، نرم و رها می خندید!
اشک از چشم نمی لغزید، تا می خندید!

فرح و شادی خود را ز کسی باز نداشت
مثل الطاف فراگیر خدا می خندید!

با سبکبالی مرغان بهشتی، در اوج
به گرانباری دنیایی ما می خندید!

در غم کودکی گم شده ی ما، گریان
به بزرگان ریاکار شما می خندید!

کیمیایی ز کرامات توکل، در دست
از طمع ورزی مردم به طلا می خندید!

" غم و شادی، بر عارف، چه تفاوت دارد؟ "
سینه، آماج جگر چاک بلا می خندید!

گریه می کرد و نگفتند چرا می گریی؟!
حال، خلقی همه حیران، که چرا می خندید؟!

منبع:http://shbidarian.blogfa.com/

 

تعداد بازدید از این مطلب: 648
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : شنبه 6 ارديبهشت 1393
نظرات

نوشته شده توسط (shobbar) شبر

از مدرسه که برگشت مثل هر روز خودش را توی بغل من جای داد و محکم از گردنم آویزون شد و گفت : 
- بابا ... بابا ... میدونی برای کلاسمون اسم گذاشتن ؟
- نه عزیزم چه اسمی گذاشتن ؟
- اسم کلاس ما رو گذاشتن دوم تکاثر و اسم اون یکی کلاس رو گذاشتن دوم کوثر
ماتم برد و همین جوری زل زده بودم به صورتش و با تعجب چند بار پرسیدم دوم تکاثر ؟!!!! و اون هم هر دفعه با تعجب جواب داد بله بابا جون دوم تکاثر
از این کم اطلاعاتی سیستم مدیریت و معلمین یه مدرسه نسبت به علوم ابتدایی قرآنی ماتم تعجب کرده بودم ... هم تعجب کرده بودم و هم عصبانی بودم و هم ...

نمیتونستم از کنار این کار به راحتی بگذرم ...
بعد از اینکه آروم شدم و فکر کردم به این نتیجه رسیدم که بهترین کار اینه که برای خانم مدیر نامه ای بنویسم و این نکته رو بهشون تذکر بدم و این شد که این نامه نوشته شد ...

....

 

تعداد بازدید از این مطلب: 590
موضوعات مرتبط: مذهبی , تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393
نظرات

تقريبا پانزده سال قبل ، از جمعى از علماى اعلام قم و نجف اشرف شنيدم كه پيرمرد هفتادساله اى به نام كربلائى محمد كاظم كريمى ساروقى داستان عجيب
(ساروق از توابع فراهان اراك است ) كه هيچ سوادى نداشته ، تمام قرآن مجيد به اوافاضه شده به طورى كه تمام قرآن را حافظ شده به طرز عجيبى كه ذكر مى شود.
عصر پنجشنبه ، ((كربلائى محمد كاظم )) به زيارت امامزاده اى كه در آنمحل مدفون است مى رود، هنگام ورود، دو نفر سيد بزرگوار را مى بيند و به او مىفرمايند كتيبه اى كه در اطراف حرم نوشته شده بخوان .
مى گويد آقايان ! من سواد ندارم و قرآن را نمى توانم بخوانم . مى فرمايند بلى مىتوانى . پس از التفات و فرمايش آقايان حالت بى خودى عارضش مى گردد و همانجامى افتد تا فردا ...

تعداد بازدید از این مطلب: 949
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : سه شنبه 12 فروردين 1393
نظرات
تعداد بازدید از این مطلب: 608
موضوعات مرتبط: ویدئو , تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1393
نظرات

  فریاد شادمانی

پروردگارا ! 

امروز در هیاهوی کودکانی 

که با شادمانی 

در حیاط مدرسه فریاد می کشیدند 

قلبم پر از شور و شعف شد 

و دریافتم 

برای زیبا زیستن 

باید چون کودکان زیست 

خدای خوب و مهربان !

از تو می خواهم 

در میان دشواری ها 

انگاه که سینه ام 

در میان غم و اندوه 

فشرده می شود 

به من دیدگاهی کودکانه ببخشی 

به گونه ای که بتوانم 

در هجوم ناملایمات نیز 

کودکانه بیندیشم و به سادگی

فریاد شادمانی سر دهم

تعداد بازدید از این مطلب: 801
برچسب‌ها: تلنگر , نکته , ,
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : یک شنبه 3 فروردين 1393
نظرات

آشپزی  ...

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز.. 
وای خدای من، خیلی زیاد درست کردی ... حالا برش گردون ... زود باش
باید بیشتر کره بریزی ... وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟؟ دارن می‌سوزن. مواظب باش. گفتم مواظب باش! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی ... هیچ وقت!! برشون گردون! زود باش! دیوونه شدی؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی. نمک بزن... نمک..... 

زن به او زل زده و ناگهان گفت: خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟


شوهر به آرامی گفتفقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائي سر من مياري

 

تعداد بازدید از این مطلب: 562
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : یک شنبه 25 اسفند 1392
نظرات

قــــــلـمت را بردار

بنویس از همه خوبیها، زندگی، عشق، امید

و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست

گل مریم، گل رز

بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال

از تمنا بنویس

از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود

از غروبی بنویس که چو یاقوت و شقایق سرخ است

بنویس از لبخند

از نگاهی بنویس که پر از عشق به هر سوی جهان می نگرد

قــــــلـمت را بردار، روی کاغذ بنویس:

 

زندگـی با همه تلخی ها شیریــن است …

 

By: شهریار

تعداد بازدید از این مطلب: 573
موضوعات مرتبط: عکس , تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : جمعه 23 اسفند 1392
نظرات

ضرب المثل,گنجشک و مورچه

ضرب المثل جیک جیک مستونت بود

به‌ كسي‌ كه‌ به‌ فكر آينده‌اش‌ نيست و دچار مشكل‌ مي‌شود مي‌گويند: "جيك‌جيك‌ مستونت‌ بود، فكر زمستونت‌ بود؟" 


 

تعداد بازدید از این مطلب: 826
موضوعات مرتبط: سرگرمی , دانستنی ها , ادبیات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : شنبه 26 بهمن 1392
نظرات

سلام...

زندگی زیبا یافتنی نیست...

باید مث آرامش ذرّه ذرّه ساختش...

یه وقتایی یه جاهایی یه چیزایی هست...

که تازه یادمون میارن که چقدر از خدا دور بودیم...

و من حس میکنم هنوز اونقدر انسان نیستم...

که خدا رو بی شرط دوست داشته باشم...

اما میخوام یه بار دیگه تلاش کنم...

من یه آدمم و پر از ایراد...

اینبار اومدم ازتون حلالیت بخوام...

از تمام اونهایی که باعث رنجششون شدم...

تمام اونهایی که بخاطر من دلشون گرفت...

اونهایی که با دنیای من مخالف بودن...

و رفتار من باهاشون خوب نبود...

اونهایی که به دلشون و احساسشون بیتوجهی کردم....

اونهایی که محبتاشونو بی جواب گذاشتم...

اونهایی که فراموش کردم خوبیاشونو...

هرکی از من گله ای داره بگه...

که اگه از دستم بر اومد جبران کنم...

و اگه نتونستم امیدوارم که منو ببخشین...

و از امروز همه تلاشمو میکنم...

برای اینکه...

کاری نکنم که دلی بگیره...

کاری نکنم که چشمی بباره...

کاری نکنم که کسی آه بکشه...

من رود میشوم میرسم به اقیانوس...

 

برگرفته از مطالب وب: http://soheilsasan.blogfa.com/

 

تعداد بازدید از این مطلب: 663
برچسب‌ها: تلنگر , نکته ,
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : جمعه 25 بهمن 1392
نظرات

محتسب، مستی  به ره  دید و  گریبانش  گرفت         مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی         گفت :  جرم  راه  رفتن   نیست ،   ره   هموار  نیست

گفت:  میباید   تو   را   تا   خانهٔ   قاضی   برم         گفت :  رو  صبح  آی ، قاضی  نیمه‌ شب  بیدار  نیست

گفت: نزدیک است  والی را سرای، آنجا شویم         گفت :  والی    از    کجا   در    خانهٔ    خمار   نیست

گفت: تا  داروغه  را گوئیم ،  در مسجد بخواب         گفت :   مسجد     خوابگاه    مردم    بدکار     نیست

گفت: دیناری  بده  پنهان   و  خود  را  وارهان         گفت :   کار  شرع  ،   کار  درهم   و   دینار   نیست

گفت: از  بهر غرامت ،  جامه‌ات   بیرون  کنم          گفت :  پوسیدست ،  جز  نقشی  ز پود  و تار  نیست

گفت: آگه  نیستی   کز  سر   در  افتادت   کلاه          گفت :  در  سر عقل  باید  ،  بی  کلاهی  عار  نیست

گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی        گفت :  ای  بیهوده‌گو ،  حرف  کم  و   بسیار   نیست

گفت: باید  حد  زند  هشیار   مردم ،  مست  را          گفت :  هشیاری  بیار ،  اینجا   کسی  هشیار  نیست

منبع: http://jeyhoon.blogfa.com/ و http://homaynameh.blogfa.com/

 

تعداد بازدید از این مطلب: 754
موضوعات مرتبط: موسیقی , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : چهار شنبه 23 بهمن 1392
نظرات

وطن  یعنی  گذشته،  حال، فردا              تمام    سهم    یک  ملت   ز  دنیا

وطن یعنی همه آب و همه خاک              وطن یعنی همه عشق و همه پاک

به  گاه   شیر خواری  ،  گاهواره              به   دور    درد  پیری    عین   چاره

وطن  یعنی  پدر ،  مادر ،  نیاکان              به خون و خاک بستن عهد و پیمان

وطن یعنی هویت ، اصل ، ریشه              سر آغاز  و  سر انجام  و  همیشه

ستیغ  و صخره  و دریا  و  هامون              ارس ،  زاینده رود ،  اروند ،  کارون

وطن یعنی سرای تورک  با  پارس              وطن  یعنی  خلیج  تا   ابد   فارس

 

منبع:http://islanews.blogfa.com

تعداد بازدید از این مطلب: 646
برچسب‌ها: ایران , وطن , مام ,
موضوعات مرتبط: ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : چهار شنبه 23 بهمن 1392
نظرات

   

آلدی قـراریمـــی گنه جانــانه گوزلرون

تعداد بازدید از این مطلب: 913
برچسب‌ها: شعر , ترکی ,
موضوعات مرتبط: نوخندان , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : یک شنبه 3 فروردين 1395
نظرات

(شاعر : محمد عرب خدری )

بايرام ﮔﯚنيْ عاششيق ياخچي چالرديْ

قيْز مئيدانده كفتــــــر كيمين اوْينـه رديْ

اوْغلن اوْنيْــــي قدو بـــويــــــون گـؤررديْ

آتــه ننــه اوْغـــول فيكــــرين بيلــــرديْ

 آغ سققللر ائلچــــي ليـــــقه يـوْلللرديْ

معنی فارسی:

«روزهاي عيد عاشيق هابه نيكي مي نواختند (گروه نوازنگان دهل و سرنا)

دختر همچون كبوتر در ميانه ميدان مي رقصيد

پسر قد و بالاي او را مي ديد 

پدر و مادر فكر و ذهن پسر را مي خواندند

و ريش سفيدان را براي خواستگاري مي فرستادند»

 

تعداد بازدید از این مطلب: 931
موضوعات مرتبط: نوخندان , سرگرمی , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : شنبه 5 آبان 1393
نظرات

 زندگینامه امام حسن (ع)

 زبان: فارسی  نویسنده: تبیان
 نوع فایل: PDF
 تعداد صفحات: 30  ناشر: تبیان
 حجم کتاب: 399 کیلوبایت

 

توضیحات
زندگینامه امام حسن (ع)

 

منبع:http://www.irpdf.com

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 791
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


********به وبلاگ من خوش آمدید********* خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم . آمین یا رب العالمین


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود