کسی اونجا نیست

آمار مطالب

کل مطالب : 1892
کل نظرات : 71

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 381
باردید دیروز : 4495
بازدید هفته : 381
بازدید ماه : 15689
بازدید سال : 206097
بازدید کلی : 530795
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : سه شنبه 15 فروردين 1391
نظرات
الو ... الو... سلام 

 

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

 

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟ 

 

پس چرا کسی جواب نمیده؟ 

 

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار
داری کوچولو؟ 

 

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.  

 

بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار
دارم ... 

 

هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم . 

 

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟ 

 

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت
داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟ 

 

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی
گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا 

 

باهام حرف بزنه گریه میکنما... 

 

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛ 

 

بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر
بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم
میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا
دوست نداری بزرگ بشی؟آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم
.اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ 

 

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات
قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن. 

 

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما
باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت
سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد... 

 

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه
زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...کاش همه مثل تو به جای خواسته های
عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت. 

 

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند
.دنیا برای تو کوچک است ... 

 

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی... 

 

کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب
فرو رفت



تعداد بازدید از این مطلب: 521
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








********به وبلاگ من خوش آمدید********* خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم . آمین یا رب العالمین


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود