آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
" سبکبالی..." مثل باران سحر ، نرم و رها می خندید! اشک از چشم نمی لغزید، تا می خندید! فرح و شادی خود را ز کسی باز نداشت مثل الطاف فراگیر خدا می خندید! با سبکبالی مرغان بهشتی، در اوج به گرانباری دنیایی ما می خندید! در غم کودکی گم شده ی ما، گریان به بزرگان ریاکار شما می خندید! کیمیایی ز کرامات توکل، در دست از طمع ورزی مردم به طلا می خندید! " غم و شادی، بر عارف، چه تفاوت دارد؟ " سینه، آماج جگر چاک بلا می خندید! گریه می کرد و نگفتند چرا می گریی؟! حال، خلقی همه حیران، که چرا می خندید؟!
منبع:http://shbidarian.blogfa.com/
کد را وارد نمایید:
عضو شوید
عضویت سریع